بمناسبت انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت رجایی و باهنر و روز ملی مبارزه با تروریسم

بمب‌گذار دفتر نخست‌وزیری که بود و چه شد؟

هشتم شهریورماه سالروز شهادت شهیدان فرزانه رجایی و باهنر تسلیت و یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.
۰۷ شهریور ۱۴۰۰ | ۱۳:۴۲ اصلی اخبار اسلایدی
تعداد بازدید:۱۴۹۳۲
بمب‌گذار دفتر نخست‌وزیری که بود و چه شد؟

 

به گزارش  باشگاه خبرنگاران، ساعت ۳ بعدازظهر روز هشتم شهریورماه سال ۱۳۶۰ بود که جلسه شورای امنیت کشور برگزار شد. حاضران این جلسه افراد مهم کشوری بودند؛ محمدعلی رجایی رئیس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزیر و مسعود کشمیری جانشین دبیر شورای امنیت بالای میز جلسه نشسته‌ بودند. تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار داشتند.

ضبط صوت بزرگ کشمیری که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار می‌گیرد و کشمیری طبق معمول هر جلسه چای می‌ریزد و برای حاضرین می‌آورد؛ پس از گفت‌وگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج می‌شود. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی رجایی هدایت می‌کند.

کشمیری از ساختمان نخست وزیری خارج می‌شود و در میدان پاستور نزد کسانی می‌رود که منتظر اوست تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطه امن انتقال دهند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را می‌لرزاند.

 

کشمیری؛ مظنون اصلی حادثه 

مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی-آتش‌زا» بود که از حدود ۲ پوند TNT و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بود.

سیدرضا زواره‌ای اولین دادستان انقلاب ایران ماجرای آن دقایق را این گونه شرح می‌دهد: «براساس تحقیقات من، در روز حادثه، همه افراد حاضر در دفتر نخست‌وزیری، پشت میزی بزرگ و طویل نشسته بودند. یک سر میز مرحوم رجایی نشسته بود؛ سپس نخست‌وزیر، یعنی مرحوم باهنر، بعد از آن آقای مهدوی، وزیر کشور، که آن روز دیر رسیده بود. پس از آن رئیس شهربانی و دبیر شورای امنیت، خسرو تهرانی. بعد از آن هم دو طرف میز تا آخر نماینده  نیروها نشسته بودند. 

مطلب مشترکی که همه آن‌ها در بازجویی گفتند، این بود که در آن جلسه، کشمیری، منشی شورا بوده و در قسمت جلو، جای خسرو تهرانی نشسته بود. صندلی خسرو تهرانی هم در انتهای غربی میز قرار داشت. کشمیری کیفش را می‌گذارد؛ بعد برمی‌خیزد، چای می‌ریزد و جلوی مرحوم رجایی و باهنر می‌گذارد. سپس چند دقیقه‌ای با تهرانی در گوشی نجوا می‌کنند. آن گاه به انتهای سالن می‌رود و درست زمانی که قصد داشته است از اتاق خارج شود، بمب منفجر می‌شود.

برد ماده منفجره حداکثر دو یا سه متر بوده است. چند نفر از حاضران از جمله معاون فرمانده ژاندارمری و مرحوم دستجردی، رئیس شهربانی نیز که در زمان حادثه، نزدیک باهنر نشسته بودند، زخمی شدند، اما برای بقیه اتفاقی نیفتاد. متخصصان هم می‌گفتند بمب فقط در محدوده‌ای حداکثر تا سه متر قدرت تخریب داشته است. با این همه، برای کشمیری که در دورترین فاصله از آن قرار داشت، جسدی ساخته بودند که فقط یک کیسه خاکستر بود».

آیت الله ربانی املشی دادستان کل کشور در شامگاه ۲۲ شهریور ۶۰ در تلویزیون حاضر شد و «مسعود کشمیری» را عامل انفجار دفتر نخست وزیری اعلام کرد و گفت: «عامل انفجار نخست وزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رئیس‌جمهور و نخست وزیر محبوب ما به عنوان شهید سوم قلمداد و جنازه‌ای به نام او به وسیله‌ مردم تشییع شد. مسعود کشمیری که در نخست وزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورا بود. کشمیری از یک سال قبل وارد نخست وزیری شد و خیلی خوب نقش خود را بازی و چهره‌ کریه‌اش را مخفی کرد، به طوری که یکی از مسئولان امر در نخست وزیری می‌گفت در بین هزار احتمال، یک احتمال انحراف درباره او نمی‌دادیم».

سرهنگ کتیبه در شرح واقعه روی داده می‌گوید: «من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده کردم که آن خائن از خدا بی‌خبر (کشمیری) در حال ورود به جلسه است. قبل از همه مرحوم «شهید وحید دستجردی» گزارش وقایع هفته شهربانی را عنوان کرد. مرحوم کلاهدوز هم در آن جلسه از طرف سپاه پاسداران حضور داشت. در همین لحظات که بحث و گفت‌وگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس کردم همین‌طور که روی صندلی نشسته بودم بی‌اراده سرپا ایستاده و تمام صورتم و مخصوصاً پیشانی‌ام به شدت می‌سوزد.مسئله‌ای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را در آن لحظه نشنیدیم، ولیکن پرده‌های گوش افرادی که آنجا بودند تمام پاره شده بود.»

 

مسعود کشمیری که بود؟

کشمیری متولد ۱۳۲۹ در کرمانشاه و دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود. «قیافه حق به جانب، تسبیح به دست و اهل استخاره و دعای کمیل خواندن در جلسات و پیش‌قدم در پیش نماز شدن»؛ این تصویری است نقش بسته‌شده در ذهن‌ها از مسعود کشمیری تا پیش از انفجار دفتر نخست‌وزیری؛ البته یک تصویر تکراری دیگر هم از او هست، اینکه او همواره دو خودکار در جیب داشته، یکی برای نوشتن مطالب شخصی که ادعا می‌کرد از پول حقوق خود تهیه کرده و دیگری برای کارهای دولتی و متعلق به اموال بیت‌المال! برخی هم خاطرشان هست که او گاه‌به‌گاه پیشنهادهای تندی هم علیه منافقان داشته و یک بار پیشنهاد بمباران ایستگاه رادیویی منافقان را داده بود.

در کنار این تصاویر، اما تصاویر دیگری هم هست. کسی که در همه جلسات حضور داشته، اما توجه خاصی را به خود جلب نمی‌کرده. می‌رفته، می‌آمده و حتی درباره او گفته شده که آن‌قدر مورد اعتماد بوده که موقع تردد در دفتر نخست‌وزیری بازرسی بدنی هم نمی‌شده است. هر چه می‌خواسته می‌برده و می‌آورده؛ گفته شده که او پیش از انقلاب عضو سازمان مجاهدین بوده و اینکه برادر همسرش، ابوالفضل دلنواز، نامزد رسمی منافقان در اسلام‌آباد غرب در دور نخست انتخابات مجلس شورا بوده است.

در عین حال، اما او در بدو تأسیس سپاه مدتی به عضویت آن هم درآمد و بعد هم عضو مؤثر ستاد خنثی‌سازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره رکن دوم ارتش شد و در نهایت راه به نخست‌وزیری برد. کشمیری در نهایت به دفتر تحقیقات اطلاعات نخست‌وزیری می‌رود و مدتی هم جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای‌عالی امنیت ملی می‌شود تا جایی که برخی نامه‌ها را به جای دبیر و با عنوان «از طرف» امضا می‌کند. حجاریان که آن زمان خود در اطلاعات نخست‌وزیری بوده، در گفت‌وگویی بیان کرده بود: «بعد از انفجار در پیگیری‌ها از مادر و خواهر کشمیری به ارتباط خانوادگی او با سازمان دست پیدا کردیم. برادرهای همسر کشمیری در قصرشیرین عضو سازمان بودند که با امکانات کمی که ما در گزینش افراد در ابتدای انقلاب داشتیم، به این ارتباطات دست نیافتیم.»

رد پای مجاهدین و CIA در پرونده هشتم شهریور 

چندی پس از حادثه ۸ شهریور مقاله‌ای در نشریه مجاهد [ارگان رسمی سازمان منافقان]منتشر شد که تاکید داشت کشمیری «یکی از قهرمانان عملیات ویژه» است. 

از سوی دیگر مسعود رجوی در سال ۱۳۷۸ در یک جلسه محرمانه با «ژنرال حبّوش» رئیس سازمان امنیت صدام به انفجار دفتر نخست وزیری و ساختمان حزب جمهوری توسط سازمان مجاهدین خلق رسما اعتراف می‌کند. البته فیلم این ملاقات و سایر دیدارهای مقامات امنیتی عراق با رجوی که به طور محرمانه و بدون اطلاع سرکرده منافقان ضبط شده است و در جریان حمله آمریکایی‌ها به عراق و سقوط صدام در دسترس مردم قرار گرفت.

رجوی در این دیدار از تبلیغات برخی رسانه‌های غربی به دلیل تروریست نامیدن سازمان مجاهدین خلق گلایه می‌کند و یادآور می‌شود که مقامات ارشد آمریکا و فرانسه از عملیات‌های ویژه سازمان (انفجار نخست وزیری و ساختمان حزب جمهوری) اطلاع کامل داشته‌اند.

در سال ۱۳۷۱ یعنی یازده سال بعد از انفجار، موجی رسانه‌های اروپایی و آمریکایی را برداشت؛ زیرا یکی از مقامات سیا اعلام کرده بود که نخست‌وزیری ایران و حزب جمهوری اسلامی را عوامل خود ما منفجر کردند.

در پایان باید گفت آنچه ماجرای ۸ شهریور سال ۶۰ را به یکی از اسرار آمیزترین نقاط تاریخ انقلاب اسلامی تبدیل کرده، نفوذ فردی به نام مسعود کشمیری به بالاترین سطوح اطلاعاتی و امنیتی کشور است. از سوی دیگر رازآلودگی داستان کشمیری آنجایی بیشتر می‌شود که پس از انفجار ۸ شهریور، برخی ادعا کردند که او بطور کامل در این حادثه سوخته است.

شهید لاجوردی در وصیتنامه خود با هشدار نسبت به «منافقان انقلابی‌نما»، آن‌ها را شریک جنایت ۸ شهریور ۱۳۶۰ معرفی کرده و می‌نویسد: «خدایا تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف خطر منافقان انقلاب را همان‌ها که التقاط به گونه منافقان خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده است و همان‌ها که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته‌اند، هم رجایی و باهنر را می‌کشند و هم به سوگشان می‌نشینند، هم با منافقان خلق پیوند تشکیلاتی برقرار می‌کنند، هم آنان را دستگیر می‌کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت به آنان تلاش می‌کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می‌شوند.»

کشمیری چگونه از ایران فرار کرد؟

مسعود کشمیری در کیف حامل بمب، ۲ پوند TNT و مقداری منیزیم کار گذاشته بود و دقایقی پس از اینکه کیف مزبور را پیش پای شهید رجایی قرار داد، از ساختمان نخست وزیری خارج شد و به میدان پاستور رفت. سپس در آنجا توسط برخی افراد ناشناس به محلی امن انتقال داده شد.

برخی منابع می‌گویند عوامل سازمان منافقین «مینو دلنواز»، همسر کشمیری را همزمان با انفجار نخست وزیری از محل سکونتش به یک خانه تیمی در محله نظام آباد تهران بردند. کشمیری نیز پس از ملحق شدن به همسرش از تهران به کرج، قزوین و سپس کردستان رفت و نهایتا از طریق مرز زمینی به عراق، ترکیه و سپس خارج از کشور گریخت.

سرانجام کشمیری چه شد؟

یکی از مسئولان امنیتی پس از اتفاق هشتم شهریور، گفته بود: در اصل ما دنبال این بودیم که ببینیم عوامل انفجار چه سرنوشتی پیدا کرده‌اند. چند سال بعد برخی اعضای مهم که از منافقان جدا شدند، افشا کردند که مثلاً آقای «محمدباقر امینی‌راد» که در عراق به‌عنوان مترجم عربی منافقان فعال بوده و در بخش عربی سازمان هم فعالیت کرده، همان کشمیری است یا بنابر تحقیقات پلیس امنیتی هلند فردی به نام «علی معتمد» که چندی پیش به‌طرز مشکوکی در هلند کشته شد، همان کلاهی(عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی) است.

سیدجواد هاشمی‎نژاد هم دراین باره گفته است: مسعود کشمیری و کلاهی زندگی مخفی و پنهانی داشتند و تا جایی که من مطلع شدم این دو نفر به احتمال قوی توسط عناصر خودشان از بین رفتند هرچند مراجع مسئول باید درباره این موضوع اظهارنظر و دقیق‌تر این موضوع را بیان کنند که تا الان این موضوع انجام نشده است.


( ۳۰۷ )